چهار شنبه 8 / 10 / 1393برچسب:, :: 8:37 :: نويسنده : sahar
بعد از مدت ها دیدمش! دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن… خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم…
تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:
بی معرفت! دستای من تغییر نکرده…
دستات به دستای اون عادت کرده…
نظرات شما عزیزان: المیرا
![]() ساعت10:17---8 دی 1393
زلیخا ….جان یوسفت راستش را بگو به خدایت چه گفتی کا اینچنین پا در میانی کرد؟؟؟؟ ![]()
![]() |